سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از او پرسیدند بهترین شاعران کیست ؟ فرمود : ] شاعران در میدانى نتاخته‏اند که آن را نهایتى بود و خط پایانش شناخته شود ، و اگر در این باره داورى کردن باید پادشاه گمراه را این لقب شاید ( امرء القیس مقصود اوست . ) [نهج البلاغه]
زندگی امام حسین
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کربلا

               بسمه  تعالی                                                   

سال 60 هجری فرا رسید بود.ظلم وستم یزید بن معاویهبیدار می کرد .یزید به شراب خواری پرداخته وقوانین اسلام را زیر پا گذاشته بود واز حسین بن علی«ع»خواسته بود که با او بیعت کند. اما امام حسین«ص»چون می دانست که یزید فرد ظلام وستمگر وشراب خوار است بیعت او را نپذیرفت وخود را آماده  قیام بر علیه یزید کرد. این قیام حسین«ع»برای امر به معرف ونهی از منکر بود لذا با خانواده وعدهای از یاران ودوستان خود از کوفه به سوی شام حرکت کرد.کارون حسین«ع»وارد سرزمین کربلا شد لشکر یزید جلوی کاروان امام حسین صف آریی کردندومانع حرکت آنها شد ند ونیز آب را به روی آنها بستند بطور یک سپاه امام حسین«ع»درآن گرمای سوزان کربلا از تشنگی بی تاب شده بودند.سرانجام شب عاشورا فرا رسید امام حسین دستو رداد که تمام مردان سپا هیش در یک محل جمع شود و فرمود فانوس ها را خاموش کنندتا در تاریکی شب سخنرانی کند. سپس فرمود:ای یاران فردایعنی روز عاشورا مردان ما در این محل گشته خواهیم شد وسپس زن و بچه ها را به اسیری می برند هر کس از آمدن با م پشیمان است میتواند در این تاریکی شب بر گردد وخچالت نکشد.خیلی از آنهایی که با سپاه امام حسین«ع»آمده بودند به بهانه مختلف محل را ترک کردند ورفتند.فقط 72 از یاران خالص امام حسین ماندن وآماده نبرد با دشمن شدند.صبح عاشورا فرا رسید. سپاه حسین «ع»یکی پس از دیگری وارد میدان شدند وسپس رشادتهای زیاد به شهادت رسیدن.سرانجام آخرین فرد سپاه یعنی وارد میدان شد. اسبهای دشمن از ترس ورود امام حسین به میدان به عقب فرار می کردند.امام حسین «ع»از اسب پیاده و دو رکعت نماز خواند وسپس دستهای خود ر ا به سوی آسمان بلند کرد وبا بلند گفت:خداوندا:من به وعد خود وفا کردم تو هم به عهد خود وفا کن.عهد کرده بودم که زن وبچه بدهم دادم.فرزند و یاران بدهم دادم.و توهم عهد کرده بودی که نگذاری خون امت من بیهوده ریخته یاران شود.سپس گفت می خواهم آنقدر از سپاه دشمن را بکشم تا خون به رکاب اسبم برسد. خدا پذیرفت.امامحسین«ع»به لشکر یزید حمله کرد.ومرتب از سپاه دشمن را می کشت وبه درک می فر ستاد.عمر سعد که فرمانده سپاه یزید بود دم به دم از یزید تقاضای نیروی کمکی می کرد.یزید به فرستاه عمر سعدگفت که مگر چه خبر شده که اینقدرنیروی کمکی می خواید.فرستاده عمر گفت که امام حسین«ع»خودش وارد میدان شده وبه تنهای سر ودست از نیروهای ما را به زمین می اندازد وما یاری مقاومت با او را نداریم.فرشتگن که در آسمان حماسه سرایهای امام حسین «ع»را می دیدند از خدا درخواست که نگذارد اینقدر امامحسین«ع»از مردم بکشد.خدا به جبرئیل دستور داد به امام حسین «ع»بگو وارد گودال قتلگاه شود امام حسین «ع»وارد گودال شد وبه مبازه پرداخت جبرئیل نازل شد وبه امام حسین«ع»عرض کرد که نگاه به شکم اسبت کن.امام حسین دید که خون دشمن تا شکم اسبش بالا آمده است .امام حسین «ع»دست از مبارزه کشید.شمر وارد گودال قتلگاه شد.سر امام حسین«ع»را برید وبه سر بریده امام را همراه با اسیران برای یزید فرستاده والسلام

تا دنیا دنیاست همه ساله در ایام محرم یاد حماسه سرائیهای حسین«ع»ویارانش همه ما را استوار وبا ایمان وشهادت آن دلاور مردان همه مردم دنیا بخصوص شیعیان را عزادارمیکند

 

 

لطفا نظرات خود را بیان کنید :::...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مهرداد جمالی ( سه شنبه 86/10/18 :: ساعت 8:45 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کربلا
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 36267
» درباره من

زندگی امام حسین

» آرشیو مطالب
زمستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
همه چی
تا آشیان خورشید

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب